گاهی وقتا فکر میکنم...

گاهی وقتی فکر میکنم

که امروز جمعه است و

این جمعه های لعنتی عصر دارند غروب دارند

دلگیری و دلتنگی دارند  

هوس میکنم خودم را برای خودم لوس کنم

هوس میکنم برای خودم یک لیوان چای بریزم و

بعد بلند شوم همه ی درها و شیشه ها را ببندم و

بگذارم آدم ها همان پشت بمانند

هوس میکنم بروم پریز تلفن را از برق بکشم و

خودم را بزنم به نبودن که مثلا کسی نگرانم شود

گاهی عجیب دلم میخواهد

مشترک مورد نظر باشم و در دسترس نباشم

اما انگار دست و دلم نمیرود به در دسترس نبودن

میترسم صبح شنبه بلند شوم ببینم

نه پیام خوانده نشده ای دارم، نه پیغامی

میترسم چشم باز کنم ببینم

یک عمر خودم را به نبودن زده ام و

هیچکس حتی دلش تنگ نشده...

 

"ناشناس"

 

کانال تلگرام

http://telegram.me/sherhayekhandenashode

 

 


 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.