ﻓﻜﺮ ﻛﻦ ﻭﻗﺖ ﺗﻤﺎﺷﺎﻱ ﺗﻮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺰﻧﺪ
ﭼﻚ ﭼﻚ ﭼﺘﺮ ﺗﻮ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﺑﺰﻧﺪ
ﻧﻔﺴﻢ ﺣﺒﺲ ﺷﻮﺩ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺟﺮﻣﻢ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﺑﺮ ﺑﻴﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻣﻴﻠﻪ ﻱ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﺰﻧﺪ
چونان صاعقهای
بر من فرود آمدی
و دو نیمم کردی
نیمی که دوستت میدارد
بغل کن بالشـت را بعد از این او برنمیـگردد
بهار ِ مملو از گلهــــای ِ شب بو برنمیـگردد
خودت دستی بکش روی ِ سرت خود را نوازش کن
سرانگشتی که میزد شانه بر مو برنمیـگردد
ادامه مطلب ...
تنها در خلوت اتاق
با هر چیزی می شود حرف زد
با میز
با دفتر تلفن
ادامه مطلب ...
این بار زنده می خواهمت
نه در رویا نه در مجاز
این که خسته بیایی
بنشینی در برابرم در این کافه پیر
ادامه مطلب ...