هنوز هم بعد این سال ها
در خیابان که قدم میزنم
به کفش ها نگاه میکنم
هنوز امید دیدن دوباره ات در من نفس میکشد
ادامه مطلب ...
دلتنگم!
و مردم نمیفهمند
قدم زدن -گاهی-
از گریه کردن غم انگیز تر است!
من ژولیت هستم
بیست و سه ساله
یک بار طعم عشق را
چشیده ام
مزه تلخ قهوه سیاه می
داد
ادامه مطلب ...
من،
یک پنجره،
روزهای بارانی،
و خاطرات تو،
ادامه مطلب ...
گاهی از
در تو بیا، بنشین کنار ِ او که نیست
زُل
در آیینه سلامی کن نثار ِ او که نیست
دربیاور
از تن ات بارانی ِ خیسی که هست
چتر
آویزان کن از ابر ِ بهار ِ او که نیست
ادامه مطلب ...